آواآوا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

دختر نازمون آوا

دي گشت

سلام دختر زيبا سلام اي گل گلها؛) ببخشيد كه پستهام ماهي يه بار شده.... راستش روزها خيلي تند مي گذره.... و تو هم بزرگ و بزرگتر ميشي .... شيرين و شيرين تر... نميدوني چه حس خوبيه در اغوش كشيدنت بوسيدنت و بويدنت... نمي دوني چقدر قشنگه غر زدنت اعتراض كردنت و شاكي شدنت... امروز از من طرفداري كردي! اخه من عاشقتم جوجه... يه ماشينه هي جلوم ترمز مي كرد منم عصباني شدم تو ماشينمون با صداي بلند گفتم اااا چرا هي ترمز مي كني!!! بعد از لاي صندلي سرك كشيدي و مي گي: ماشين چرا مامانم رو عصباني مي كني ؟ چرا ترمز مي كني؟؟ بهت مي گم داري از من طرفداري مي كني؟ بعد مي گي : بله ديده(ديگه) يعني دوست داشتم وسط خيابون ماشينو بذارم و هزاربار بغلت كنم و بوست كنم... خدايا م...
26 دی 1392

آذر گشت٩٢

سلام دخترك كوچولو؛) خيلي كوچولو موچولو هستي؛) اين روزها خيلي سريع مي گذره سعي مي كنم از لحظاتش لذت ببرم... چه تلخ و چه شيرين... تو ماه اذر دوتا مسافرت خوب داشتيم يكي شمال يكي جنوب؛) شمال رو با مامان فاطي و باباناصر و خاله مهسا رفتيم و صبح كه راه افتاديم تو جاده هراز خورديم به برف و خلاصه ٥-٦ ساعتي تو جاده بوديم يه برف سنگين امد و جاده تقريبا بسته شد ولي خيلي قشنگ بود... شمال هم كلي بهمون خوش گذشت... اخر اذرماه هم با خاله سحر و گل پسرش پارسا و باباي پارسا رفتيم كيش كه هوا عالي بود مثل بهار فقط دو روز اخر خيلي باد ميومد اما از الودگي هيچ خبري نبود... اونجا هم با اقا پارسا كلي بهتون خوش گذشت اب دريا سرد بود براي همين نشد ببريمتون تو اب ولي صبحها...
5 دی 1392
1